میدانستم عاشق بارانی(دلنوشته عاشقانه)
میدانستم عاشق بارانی،
آنقدر اشک ریختم تا خورشید بتابد بر روی سیل اشکهایم...
تا اشک هایم ابر شود و باران ببارد..
این اشک های من است که بر روی تو می بارد...
آسمان با دیدن چشم های من می نالد...
عشق همین است و راه آن نفس گیر ...
باز هم میخواهم عشق را با تمام درد هایش...
درد هایی که درد نیست چون دوایش تویی...
خیالی نیست دلتنگی ها و بیقراری هایش...
چون چاره اش تویی...
با تو بودن یعنی همین ،یعنی من عاشقم...
بیشتر از تمام عشق های روی زمین ...
عزیزم خیلی دوستت دارم ،تنها همین احساس
است که در دل دارم
این کلام جاودانه را از من بپذیر ،در روزی که قلبم
درونش غوغاست...
این احساس صادقانه را از من بپذیر ،در روزی که حال من
حال خودم نیست....
نظرات شما عزیزان: